سفارش تبلیغ
صبا ویژن



دلنوشته ها - فقط یه نگاه

   

       دنیای زیباتر

        من نفس نمی کشم تا زنده باشم، نفس می کشم تا زندگی کنم.

        من نمی خندم تا خوشحال باشم، می خندم تا خوشحال کنم.

        من گریه نمی کنم  تاآرم باشم، می گریم تا آرام کنم.

        من مهربانی می کنم تا نامهربانی ببینم، مهربانی می کنم تاآن را به دیگران

      نیز بیاموزم.

       من محبت می کنم، چون در دنیا  فقط محبت است که می ماند.

       من زیبا نگاه می کنم، چون هیچ آفریده ای  زشت نیست.

        خدا تجلی زیبایی است پس زیبا می آفریند.من هرکجا عشق را نیابم پس عشق

      می ورزم. آنگاه آنجا عشق خواهد بود و من آن را خواهم یافت. پس من زندگی

     می کنم نه برای اینکه به دنیا آمده ام، برای اینکه دنیایی که به آن آمده ام زیباست

     ولی میروم،نه برای آن که دنیا را ترک گویم،برای آن که به دنیایی زیباترسفرکنم.



نویسنده » بهار » ساعت 1:10 عصر روز جمعه 90 خرداد 6

            دلتنگی ممنوع!

    *می گویم دلتنگی ممنوع!

    -می گویی نمی دانم دلتنگی است یا بی قراری ، هرچه هست، بد جوری بر قامت روحم

     پیچیده.

    * می گویم در سایه ی دلتنگی ، در جستجوی نور باش، که سایه در نور متولد می شود،

     پس سایه نشانی از نور است.

   -می گویی کاش فراموشم می شد، چقدر خاطره هست که روحم را زیرورو کند.

  *می گویم روزها می رود و خاطراتش برجا می ماند، وخاطرات گاهی ازهزارگنج ارزشمند،

  ارزنده تراست، زیرا همیشه درخود درس هایی برای آموختن و نشانه هایی ارزشمند برای

  ایجاد تغییرات بزرگ دارد.

- می گویی چقر فریاد روی دلم مانده، در آرزوی رهایی.

* می گویم گاهی ناگفته هایی ساکت از هزار فریاد بلندتر و رساتر است.

- می گویی دلم تنگ شده برای صمیمیت ساده کودکی که انگار در روح اغلب مردم غایب

است.

* می گویم از خود آغاز کن. وهر کجا نیافتی حتما خفته است،پس چرا تو بیدارش نکنی؟

-می گویی پس کی می رسد آینده ای که من در انتظارش هستم؟

* می گویم نکند پر مشغله تر از آن باشیم که نیافته باشیم ، زندگی همین دقایق پرشتاب

است که برای رفتنش بی صبر و لحظه شماریم. نکند دلمشغول تر از آن باشیم که ندانیم

گمشده دلخواسته بی تا بی هایمان، همان زمان است که گاه کودکانه،دلبسته ایم به گذشتن

 برای رسیدن به آینده.

-می گویی آخر شاید فردا روز بهتری باشد.

* می گویم اما تو برای بهتر بودن فردا،امروز چه تدبیر کرده ای؟آیا فقط درانتظار فراریم

از امروز،بی تلاش  تغییر در خود، درانتظار تغییر بی دلیل فرداها؟

- می گویی از درد هایم بی خبری، صدایت از جای گرم در می آید.

* می گویم،ناشکری ممنوع، در عمیق ترین دردها شکرگزارباش که درد نشانی ازاحساس

 است وحس نشانی از وجود داشتن،پس این یعنی تو هنوز زنده ای،وزندگی یعنی،این بزرگ

ترین نعمت و فرصت راهنوز داری.

- می گویی به چه دل خوش کنم با این همه بدبیاری های پی در پی؟

* می گویم می توان از تک تک لحظه ها لذت برد، بدون مشروط کردن دقایق به واسطه ها.

- می گویی، اما گاهی واسطه ها موثرند بی خواست و اراده ی ما.

* می گویم به خودت بستگی دارد، تو می توانی عامل باشی برای واسطه ها، یا واسطه ها 

می توانند عامل باشند برای بهانه ها.

از خودت بپرس: آیا در هر ماجرا، در جستجوی فرصت هستی یا چنگ زدن و استناد کردن

 به بهانه ها؟

نکند یافتن بهانه  به جای یافتن فرصت برایمان عادت شده باشد.

نکند شکوه کردن هایمان از تحسین هایی که در روز می کنیم، بیشتر باشد.

نکند، ترس هایمان از بد بیاری ، هر لحظه رو به بیشتر شدن، رفته باشد.

نکند، انتظارمان برای اتفات خوب،هرلحظه مرده تر از لحظه پیش شده باشد.

 

                                                           از مجله   موفقیت

 



نویسنده » بهار » ساعت 9:0 صبح روز جمعه 90 خرداد 6